سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | کلاف سیاه و تنیده در ذهن

حرم نوشت‌های یک خادمه | کلاف سیاه و تنیده در ذهن

  • کد خبر: ۲۱۷۴۳۸
  • ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۴
خانم جوان به وسواس داشتنش اعتراف کرد و گفت: «من بخاطر اینکه وسواس دارم تا بحال در هیچ نماز جماعتی در شهر خودمان شرکت نکردم، اما مدتی است تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و فقط در نماز جماعت حرم شرکت می‌کنم.»

به گزارش شهرآرانیوز، «اگه کسی شک کنه که وضوش وسط نماز باطل شده چیکار باید بکنه؟» این را همکار هم خدمتی‌ام از من موقع نماز جماعت در صحن امام حسن مجتبی (ع) پرسید. تا آمدم از او بپرسم مدل شکی که کرده چطور است و دقیقا چه اتفاقی افتاده است خانم جوانی آمد کنارمان که من صاحب شک هستم.

بعد از سلام پرسیدم چرا فکر می‌کنی وضویت باطل شده؟ گفت: گمان می‌کنم اتفاقی افتاده است و وضویم باطل شده است.

پرسیدم: فقط حس می‌کنی یا واقعا اتفاق افتاده؟ دست‌هایش بالا و پایین می‌رفت و برایم از همان حس شکش می‌گفت. این بار پرسیدم تو کثیرالشک نیستی؟

سرش را به نشانه تایید تکان داد. در دوره احکام اولیه که شرکت کرده بودم به ما یاد داده بودند کثیرالشک نباید به شک خود اعتنا کند و قصه رفتار و احکامش در نماز و عبادات مثل فرد عادی نیست.

موذن داشت تکبیره الاحرام نماز عشا را می‌خواند. به او دلیل صحیح نبودن شکش را گفتم و خواستم نمازش را بخواند. "خب اگر نمازم مشکل داشته باشد که نماز بقیه را هم خراب می‌کنم." "نه؛ نگران نباش. وقتی حکم شما این است نیازی نیست نگران باشی."

امام جماعت سوره را داشت می‌خواند. گفتم برو تا دیر نشده نماز جماعت را از دست ندهی و بالاخره رفت. نماز جماعت که تمام شد باید سریع بر می‌گشتم آسایشگاه و افطار می‌کردم تا برای خدمت در چایخانه کوثر آماده شوم.

هنوز کفش‌هایم را پا نکرده بودم که همان خانم جوان با مادرش سمتم آمد و مسئله شرعی دیگری را پرسیدند و، چون به جوابی که می‌دادم مطمئن نبودم خواستم از دفاتر پاسخگویی به مسائل شرعی در صحن‌های حرم سوالشان را بپرسند.

خانم جوان بابت اتفاقی که در نماز جماعت افتاد باز هم از من تشکر کرد ولی نگران درستی آن بود. خودش به وسواس داشتنش اعتراف کرد و گفت: «من بخاطر اینکه وسواس دارم تا بحال در هیچ نماز جماعتی در شهر خودمان شرکت نکردم، اما مدتی است تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و فقط در نماز جماعت حرم شرکت می‌کنم.»

حرفش را تایید کردم و گفتم خیلی کار خوبی می‌کنی. ببین وسواس داشتن مثل این است که الان دور ذهن و فکر تو یک کلاف سیاه و ضخیم حلقه زده که اگر نخ‌های آن را پاره نکنی چند سال بعد وضعیتت از این هم سخت‌تر خواهد شد. باید کم کم شروع کنی و این کلاف را پاره کنی تا جایی که نخی دور ذهنت باقی نماند و به تعادل برسی.

پرسید از کجا بفهمم حد تعادل را؟ گفتم: ما برای هر کاری معیار داریم. چه عبادی و چه اخلاقی. مثلا برای وضو گفته‌اند آب مرتبه اول واجب است، مرتبه دوم مستحب و مرتبه سوم همان آب وضو را باطل می‌کند. این می‌شود معیار وضو گرفتن. در بقیه کار‌ها هم باید معیار درست را بشناسیم و عمل کنیم.

زمان استراحتم را داشتم از دست می‌دادم و در هوای سرد روز‌های آخر اسفندماه ۱۴۰۲ بودیم. دست هایم را زیر چادرم بیشتر پنهان کردم. صحبتمان که به نتیجه نسبتا مشخصی رسید عذرخواهی کردم که بیشتر از این نمی‌توانم کنارتان باشم و باید بروم و رفتم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.